درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

mother's day 94

مدتهاست که چرت نیمه روز پیشکش ، چهار ساعت متوالی در شب نخوابیدم مدتهاست که نوشتن پیشکش ، یک فیلم کوتاه رو با حضور ذهن کامل ندیدم مدتهاست که خواندن رمان پیشکش ، یک صفحه از یک مجله رو بدون قطع کردن نخوندم نقشه هایی که داشتم پیشکش ، جز برای پوشک و کرم و لباس و کلاس کودکم نقشه تازه ای نکشیدم حالا خوب می دونم چند تا از موهام سفید شدن چون مدتهاست دیر به دیر رنگشان می کنم سینما، تئاتر، جمع دوستانه، خرید گروهی، سفرهای یهویی، تلفن های طولانی و ....همه را ترک کردم کفش پاشنه بلند، کیف های رنگارنگ، موهای درست کرده و آرایش مرتب به تاریخ پیوسته و ساک بچه به دوش می کشم.موهام را جمع می کنم و همیشه گوشه ای از رژ لبم روی صورتم پخش شده و...
21 فروردين 1394

باغ پرندگان و باغ وحش

دختر خوشگلم شنبه شب همگی خونه عمه الهه بودیم و امیرحسین هم باهامون اومده بود و شماهم حسابی شیطونی کردین باهمدیگه و کلی هم دعوا کردین و همه گی قرار گذاشتیم فردا یعنی یکشنبه بریم باغ پرندگان سمت شهرک امید و ساعت یازده صبح شما رو بیدار کردم و هرکاری کردم صبحانه نخوردی لباسهات را عوض کردم و به پیشنهاد بابا حمید زنگ زدم امیرحسین هم آوردن تا اونم ببریم آخه روز قبلش خیلی پسر خوبی بود و همه اش به حرفم گوش می کرد و ساعت یک راه افتادیم و وقتی رسیدیم اونجاامیرحسین با محمد سام میرفت و دستش و بهم نمیداد و همه اش شیطونی می کرد و به حرفم گوش نمیکرد اما شما دختر خوبی بودی فقط بغل شدی و دنبال امیرحسین هم راه نیفتادی عشقم  اونجا یه لاک پشت دیدیم که خ...
12 فروردين 1394

تحویل سال 94

دوستای خوبم سال نو برشما مبارک ایشالا که سال خوبی داشته باشید عزیز دلم سلااااااام عشق کوچولوی من عیدت مبارک عسل مامان این سومین نوروز با حضور شماست  امسال به پیشنهاد من قرار شد سال تحویل کنار مامان وبابای باباحمید باشیم و شب رفتیم بالا و شام رو خوردیم و بعد من اومدم خونه و یکم خونه را مرتب کردیم و برگشتم پیش شما تا سال تحویل بشه کنار دختر کوچولوی قشنگم و همسر مهربونم باشم  دخملی در حال شکلات خوردن و پذیرایی از خودش با پرتقال برای خودش نونو درست کرده رفته به باباعزیز نونو بده  شیطونیهای دختر طلا که انگار تازه شارژ شده بود لحظه تحویل سال 94  اولین عی...
3 فروردين 1394
1